آنكس كه كنترل میكند و آن كس كه كنترل میشود از هم گسسته و در رنج است. خود ما بدبختی خود را انتخاب میكنیم، دیگران به ما اطلاعات میدهند و ما تصمیم میگیریم كه چه كنیم رفتارهای عصبی از خود صادر كنیم. ما بر اساس قوانین ذهن خودمان لذت و شادی را آواز میدهیم.ما موجوداتی انتخابگر هستیم، امروز اگر در رنجیم به شكلی خود خواسته ایم و خود كرده ر ا تدبیر نیست. تو عادت كردهایی كه آدرسهای عوضی بدهی، تو عمریست كه به دنبال یك متهم میگردی، دیگران به راحتی میتوانند ترا شاد كنند و به راحتی عصبانیات كنند و تو سیستم تشویق و تنبیهات را از بیرون دریافت میكنی و باز خود خواستهایی. عمریست آویزانی و دهن به دهن میچرخی. زن میخواهد مرد ر ا كنترل كند، مرد میخواهد زن را كنترل كند، حكومت میخواهد مردم را كنترل كند، معلم میخواهد شاگرد را كنترل كند، مدیر میخواهد كارمند را كنترل كند و همه به نوعی شكلی از فرار و درصدد تنبیه همدیگرند و كسی گوشش شنیدار آزاد كلام دیگری نیست، كسی به آزادی شخصی دیگری معتقد نیست، همه در وسواس كنترل یكدیگر واماندهایم، تو زمانی كه بخواهی خودت را هم كنترل كنی، از دست خودت هم فرار میكنی و زیر بار خودت نمیروی، سالهاست حكومتها میخواهند مردمان را كنترل كنند و به شكلهای مختلف تنبیه به وجود آوردهاند اما سیاستمداران هم شكلی از عقب ماندگی ذهنی را تجربه كردهاند.