يكي از انسانشناسان مشهور معتقد بود، پدران به لحاظ زيستشناسي يك ضرورتند، ولي از حيث اجتماعي يك عامل ثانوي به شمار ميروند. اين عقيده براحتي در فرهنگ ما نيز جا باز كرده بود. در جامعه ما تصوير سنتي پدران نشاندهنده آن است كه آنها در مراقبت از كودك هيچ نقشي نداشته اند، هنگام تولد كودك در اتاق انتظار ميمانند، تعويض پوشك يا گرم كردن بطري شير را هرگز به عهده نميگيرند، پاي خود را به مهدكودك نميگذارند و تربيت فرزند را تقريبا به طور كامل به همسرانشان ميسپارند.
اين پدران افسانهاي كه به ايفاي نقش اختصاصي نانآور خانواده سرگرم بودند، الگويي مقتدر اما دور از دسترس براي فرزندان خود بوده و بندرت شركاي فعالي در تربيت فرزندانشان محسوب ميشدند. پژوهشها نشان ميدهد كه تاثير پدر بر فرزند ماندگار است و كودكان براستي به پدر نياز دارند، اما به ياد داشته باشيد وجود هر پدري مفيد نيست. زندگي كودكان تحت تاثير پدراني كه از نظر عاطفي حضور دارند، براي فرزندان خود ارزش قائل ميشوند و در ناراحتيها و نگرانيها ميتوانند فرزندانشان را آرام كنند بسيار بهتر ميشود اما در عوض پدراني كه خشونت ميوزند، عيبجو هستند، فرزند خود را تحقير ميكنند يا از نظر عاطفي سرد هستند ميتوانند بشدت به فرزند خود آسيب برسانند.