فروید - تکامل روانی – جنسی

نظریه فروید بر این اساسبنا شده استکه رفتاري که انسان در بزرگسالی بروز می دهد، تحتتاثیر امیال و انگیزه هایی قرار

دارد که در کودکی در نهاد شکل گرفته اند. فروید ادعا می کند که بیشتر این انگیزه ها در ارتباط با سکسو فانتزیهاي

سکسی استکه جامعه آنها را ممنوع کرده استو بوسیله مکانیسم دفاعی خود پنهان شده اند. مطابق این نظریه، انگیزه هاي

جنسی که در نهاد برانگیخته می شوند، از هفته هاي آغازین زندگی وجود دارند و بخشی طبیعی از رشد انسان را تشکیل می

دهند.

تئوري تکامل روانی – جنسی فروید، بسیار بحثبرانگیز بوده است. البته فروید اعتقاد ندارد که انگیزه جنسی تنها انگیزه و

غریزه انسان استبلکه می گوید این انگیزه مهمترین غریزه انسان استو بر این باور استکه در رفتار انسانی، این غریزه

مرکزیتدارد.

بر اساسنظریه فروید، روان رنجوریهاي بزرگسالی نتایج پاسخ هاي نامناسببه مسائلی هستند که در کودکی، در یکی از

مراحل تکامل روانی – جنسی تجربه می شوند. در هر مرحله این تکامل روشمشخصی براي کامیابی وجود دارد و درجه و

نوع کامیابی کودكبه رفتار والدین با او بستگی دارد. هم کامیابی مفرط و هم ناکامی شدید ، می توانند اثراتی ماندگار در

شخصبه جا بگذارند.

حالتتعادل هنگامی استکه شخصبه اندازه کافی کامیاب می شود و از مرحله اي به مرحله اي دیگر قدم می گذارد.

مراحل تکامل جنسی – روانی

فروید تکامل جنسی – روانی را به پنج مرحله تقسیم می کند:

1. دهانی

2. مقعدي

3. نرینگی

4. نهفتگی

5. تناسلی

در هر مرحله، مناطق متفاوتی از بدن کودك، مرکز دریافت لذت و کامیابی جنسی می باشد. همانطور که گفته شد، در هر

مرحله تضادهایی بین انگیزه جنسی و قوانین اجتماعی وجود دارد. پاسخ مناسببه این تضادها باعثمی شود تا کودك

مرحله اي را پشت سر بگذارد و به مرحله اي دیگر برود. پاسخ نامناسبباعثتثبیتکودكدر مرحله اي می شود که در آن

قرار دارد.

مرحله دهانی (از سن 0 تا 1.5 سالگی)

در این مرحله، مکان کامیابی، دهان می باشد. مرحله دهانی به دو زیر مرحله تقسیم می شود: 1.زیرمرحله پذیرا که در آن

کودكمی مکد و قورت می دهد. 2. زیرمرحله گازگرفتن که کودكدر این مرحله پرخاشگر می شود و احساسدو گانه

اي بروز می دهد. طبق گفته فروید، گازگرفتن انگشتان و سینه، نمایانگر احساسدوگانه عشق و تنفر است( واژه دوگانگی

احساسات که بوسیله فروید به کار رفته به نظر ژكلکان واژه مناسبی براي نمایشتوامان عشق و تنفر نیست. لکان براي بیان

این احساسدو گانه از لغتابداعی مهراکین استفاده کرده استکه در این مقاله نیز از این واژه استفاده می شود.).

یکی از شکل هاي ظهور مهراکین در مرحله دهانی تلفیق پرخاشگري و نوازشدر این قسمتعمده بدن طفل است. دهان

داراي دو کارکرد متناقضاست: بوسه و نوازشاز یکسو و گاز و دندان گرفتن از سوي دیگر. بلعیدن نیز می تواند نمایانگر

پرخاشگري باشد. خلط و آبدهان ناشی از طرد و انزجار استو استفراغ نشان دهنده نفرت استو امتناع.

مشاهده کودکان و رابطه آنها با مادر از یکسو و با مواد غذایی از سوي دیگر تایید کننده این نکته است. این تبادل

کشمکشآمیز به خوبی در رفتار آنها بر سر سفره غذا نمایان است. نمونه بیمارگونه این امر را می توان در نزد کودکان یا

نوجوانان مبتلا به انورکسی روانی (امساكاز غذا) ، ملاحظه کرد. کودكحتی با وجود خطر مرگهمچنان از خوردن غذا

امتناع می کند.

اگر تثبیتدر این مرحله رخ دهد، می تواند شامل نشانه هاي زیر باشد:

• سیگار کشیدن

• عادت به جویدن آدامس، مداد و...

• جویدن ناخن

• پرخوري

• مشروب خوري

• بد زبانی و نیشو کنایه زدن

نوزادانی که در این مرحله می مانند، در بزرگسالی می توانند به شخصیتهاي دهانی تبدیل شوند. اکثرا این افراد به شدت به

دیگران وابسته اند و نیاز دارند تا تمام کارهایشان را افراد دیگر برایشان انجام دهند. البته نوع دیگر شخصیتهاي دهانی افرادي

هستند کاملا مستقل. افراد تثبیت شده در مرحله دهانی، زیر استرسمی توانند از گونه اي به گونه اي دیگر (به شدت

وابسته/کاملا مستقل) تغییر کنند که این نمایشی از دکترین تضادهاي فروید است.

تجربه نشان می دهد که گرایشزنان به تثبیتدر مرحله دهانی به مراتببیشتر از مردان است. مثلا تعداد دخترانی که به

انورکسی روانی دچار می شوند به سه برابر شمار پسران می رسد. تهوع نیز در زنان بیشتر دیده می شود.

مرحله مقعدي (از سن 1.5 تا 3 سالگی)

در این مرحله، مکان کامیابی رکتوم و مقعد استو کامیابی، احساس داشتن مدفوع در داخل بدن و دفع آن می باشد. در این

مرحله کودكبه اندازه کافی قادر به کنترل اسفینکتر استو می تواند از نگه داشتن مدفوع یا از بیرون راندن آن، لذت ببرد.

این مساله، از اولین چیزهایی استکه کودكرا دچار تضاد با جامعه می کند: او دوست دارد هر کجا و هر زمان که لذت

می برد، دفع کند اما والدین می کوشند تا او در زمان و مکان خاصی عمل دفع را انجام دهد. در ذهن کودكاین ایده شکل

می گیرد که عشق والدین بدون شرط نیستو به این وابسته استکه او چگونه رفتار می کند.

تفاوت اصلی بین مرحله دهانی و مقعدي این استکه در مرحله مقعدي، کودك، مطلوب اصلی را در بدن خود ایجاد می

کند و فضولات او فراورده هایی هستند که از وجود خود او صادر می گردند. در خواستوالدین این استکه کودك

آنگونه که آنها تعیین می کنند، دفع را انجام دهد. کودكارزشدفع فضولات خود را براي والدین دركمی کند و واکنش

مناسببه درخواست آنها، براي او حالتدادن هدیه را پیدا می کند.

در اینجا نیز شاهد تبادل دیالکتیکمیان والدین و کودكهستیم و ایهام موجود در آرزومندي والدین که مبتنی بر مهراکین

آنهاست، عنصر اساسی را تشکیل می دهد. آنچه مهم استاین است که والدین از طریق این تبادل، مرحله مقعدي خویشرا

دوباره تجربه می کنند. به عبارتدیگر رابطه آنها نسبتبه مرحله مقعدي کودك، بیانگر مرحله مقعدي خودشان می باشد.

کودكپساز دفع فضولات، حالتی غرور آمیز به خود می گیرد و کامیابی او آشکار است. دوره مقعدي براي کودك

داراي این معنا استکه از این به بعد قدرت و برتري خاصی دارد زیرا در دفع، اختیار مطلق دارد. برتري از نکات اصلی دوره

مقعدي است. شاید به همین دلیل استکه این مرحله در زندگی مردها اهمیتبیشتري دارد.

مرحله مقعدي نیز شامل ایهام موجود بین پرخاشگري و ملاطفتاست. همانطور که خلط و آبدهان و استفراغ نمایانگر طرد

و انزجار و پرخاشگري هستند، مدفوع نیز چنین حالتی پیدا می کند. بنابراین، مدفوع، چیزي می شود اساسا کثیف. مشاهده

کودکان نشان می دهد که در ابتدا فضولات برایشان اشیایی کثیفبه شمار نمی رود.

تضادهاي موجود در مرحله مقعدي، گاه به صورت عوارضی چون اسهال و یبوست، بروز می کند. اکثر موارد یبوست، ریشه

روانی دارد. توجه به این نکته حائز اهمیتاستکه افراد بیشتر در هنگام سفر یا دوري از موطن به یبوست یا اسهال دچار می

شوند.

وابسته به برخورد والدین نسبت به عمل دفع، تثبیتبه دو شکل بروز می کند. اگر والدین کودكرا در دفع به حال خود

بگذارند و به او اجازه دهند که تا حد زیادي هنجارهاي اجتماعی را نادیده بگیرد، تثبیتبه صورت شخصیتبرون ران انجام

می شود. افرادي که داراي این تثبیت هستند به شدت ولنگار و شلخته اند، با سازماندهی مشکل دارند و بی دقتو بی ملاحظه

اند. اگر والدین شدت عمل زیادي براي کنترل عمل دفع نشان دهند، کودكهنگام احساسحرکات روده اش، مضطرب می

شود و سعی می کند تا چنین حرکاتی را متوقفکند. بدین صورتتثبیتبه صورت شخصیتنگهدار انجام می شود. افراد

داراي این شخصیت، بیشاز حد تمیز و منظم اند و افرادي را که این گونه نیستند تحمل نمی کنند. این افراد همچنین می

توانند بسیار بادقت، وسواسی، لجوج و خسیسباشند.

مرحله نرینگی (از سن 3 تا 5 سالگی)

مکان کامیابی در این مرحله دستگاه تناسلی است(آلتتناسلی در پسرها و کلیتوریسدر دخترها). از نشانه هاي این مرحله،

چه در دخترها و چه در پسرها، دستمالی و نوازشدستگاه تناسلی است(استمنا). مرحله نرینگی، چالشبرانگیزترین مرحله

تکامل روانی – جنسی است.

مرحله نرینگی با میل جنسی بدان شکل که در افراد بالغ وجود دارد، کاملا متفاوت است. شاخصاصلی این مرحله را مقوله

اي اساسی تشکیل می دهد که ذکر نام دارد. در روان کاوي، ذکر به معناي آلتتناسلی مردانه نمی باشد بلکه داراي معناي

ظریفو عمیقی استکه با عضو جنسی ارتباط و نسبتی مستقیم ندارد. ذکر مقوله ایستمتعلق به زبان تکلم که به انسان

حوالتداده شده استو شاید از این روستکه با کلمه ذکر به معناي یاد و یادآوري از یکریشه است.

در این مرحله براي نخستین بار ساختمانی تثلیثی، پدر – مادر – فرزند، در ذهن کودكشکل می گیرد. این امر به صورت

پرسشی اساسی که "من از کجا آمده ام؟" در ذهن او نقشمی بندد.

تا قبل از مرحله نرینگی، کودكبر این تصور استکه تنها خودش، مطلوبتمناي مادر استو مادر جز او به کسی تعلق

ندارد. دریافتاینکه تمناي مادر تابع شخصدیگري به نام پدر است، در دنیاي به هم آمیخته آنها اخلال ایجاد می کند. ورود

پدر حکم ممنوعیتاز تمتع از وجود مادر را براي کودكپیدا می کند و اولین پایه هاي قانون منع زنا با محارم در ذهن

کودكشکل می گیرد.

ممنوعیتتمتع از کالبد مادر در رابطه همامیخته مادر و فرزند، نتایج دیگري نیز دارد. کودكتمتع از کالبد خود را نیز ممنوع

می کند که این ممنوعیت در تضاد با تمایلاتاستمناآمیز او قرار می گیرد.

کودكبا آگاهی به اینکه قادر به برآوردن تمناي مادر نیست به این پرسشمی رسد که چه چیزي در پدر نهفته استکه خلا

تمناي مادر را پر می کند. این پرسشاساسی او را به تفاوت میان زن و مرد هدایتکرده تمام افکار او را به خود مشغول می

کند. این پرسشدر واقع آگاهی به این اصل استکه مادر، یعنی زن، فاقد آن چیزي استکه پدر،یعنی مرد، داراي آن

است.

اتفاق کلیدي در این مرحله، تمایل و کششکودكبه والد غیر همجنساستو همزمان احساسترسو حسادت به والد

همجنس. در پسرها این موقعیتعقده اودیپو در دخترها عقده الکترا (عقده اودیپ زنانه) نامیده می شود و نقشی کلیدي در

تکامل روانی – جنسی بازي می کند.

عقده اودیپ

این نام از تراژدي کلاسیکیونانی، اودیپ شاه، گرفته شده است. اودیپپدرشرا می کشد و ندانسته با مادرشازدواج می

کند و همبستر می شود. فروید از این نام براي بیان کششجنسی پسر نسبتبه مادرشهمراه با احساسحسادت و ترس

نسبت به پدرشاستفاده کرده است. پسر به وجود مادرشبه عنوان هدفی جنسی آگاه می شود و به خاطر این آگاهی، با

پدرشتضاد پیدا می کند و او را به چشم رقیبمی بیند. این تضاد از آنجا ناشی می شود که پدر با مادر می خوابد، او را می

بوسد، در آغوشمی گیرد و به گونه اي با او در ارتباط استکه براي پسر ممکن نمی باشد.

پسر بچه از یکطرفبه هیچ عنوان حاضر به تقسیم مادرشبا کسی نیستو از طرفدیگر از قدرت و اقتدار پدر نیز می

ترسد. این ترسمشخصا از این مساله ناشی می شود که پسر هراسان استکه پدر قدرتمند او را به خاطر تمایلشنسبتبه

مادر اخته کند .

از طرفدیگر، پسر ممکن استبراي از بین رفتن رقیب، آرزوي مرگپدر را بکند که این آرزو باعثمی شود احساس

گناه بکند و خود را مستحق تنبیه بداند که این تنبیه، همان اخته شدن است.

براي برطرفشدن کشمکشبین تمایلات و احساسترسو گناه، خود، از مکانیسم هاي دفاعی همانند سازي ، درون فکنی

و سرکوباستفاده می کند. او تمایل به مادرشرا سرکوب می کند و با درون افکنی خصوصیات اخلاقی پدرشبا او همانند

می شود (همانند سازي با متجاوز). بدین ترتیب، پسر احتمال خطر را از جانباو کاهشمی دهد. اگر این مرحله با موفقیت

طی گردد، پسر شبیه پدر می شود. همانندسازي و درون فکنی، نقشی اساسی در تکامل فراخود دارند.

عقده الکترا

آنچه دختر تجربه می کند با تجربه پسر متفاوت است. فروید، بیان می کند که دختر بر این باور استکه اخته شده است(مثلا

هنگام تولد) و مادر را مقصر این اتفاق می داند. دختر در ابتدا مادرشرا هدفعشقی خود قرار می دهد اما بعد پدر جاي

مادر را می گیرد و هدفگرایشکودكمی شود. این جابجایی به این دلیل اتفاق می افتد که دختر به خاطر تفاوتی که با

و مادر را مسبباز دستدادن آلتشمی داند. (Penis envy) پسر دارد، احساسکمبود می کند

دختر می داند که نمی تواند آلت پسرانه داشته باشد، اما به دنبال جایگزین می گردد. او می خواهد نوزادي داشته باشد تا آن

کمبود را برطرف کند و به همین دلیل به سمتپدر می رود به این امید که پدر برایشنوزادي تهیه می کند. در این نقطه،

.( "دختر به زن کوچکی تبدیل می شود." (فروید، 1925

اینجا مشکلی پیشمی آید. این که چگونه دختر با مادر همانند سازي می کند و ارزشها و توانایی هاي او را به درون می

کشد. در پسر، ترساختگی استکه باعثتکامل بخشاخلاقی شخصیتمی شود و همانند سازي و درون فکنی وسیله

ایستکه پسر با آن از شدت وحشتشمی کاهد. اما دختر، اصولا چنین وحشتی ندارد که مادر اخته اشکند. همانند سازي

در دختر احتمالا به این دلیل رخ می دهد که دختر می ترسد که عشق مادر را از دستبدهد. این ترسنسبتبه ترساختگی،

ضعیفتر استو به همین دلیل فروید ادعا می کند که همانند سازي دختر با مادر از همانند سازي پسر با پدر ضعیفتر است

و در دختران، بخشاخلاقی (فراخود) به قدرت پسران نمی باشد.

تثبیت

موفقیت یا شکستدر مواجهه با عقده اودیپ(الکترا)، هسته تکامل موفق یا ناموفق روانی است. اگر کودکی بتواند به خوبی

این عقده را باز کند، می آموزد چگونه حسادتها و دشمنیهایشرا کنترل کند و آماده می شود تا به مرحله دیگر برود.

تثبیتدر مردان باعثمی شود تا شخصنسبت به سکساحساسگناه یا اضطرابداشته باشد، از اختگی بترسد و داراي

شخصیت خودشیفته شود.

در زنان، فروید عقیده دارد که این مرحله به طور کامل طی نمی شود و همیشه ته نشینی از احساسحسادت و پایین تر بودن

در شخصیت زن باقی می ماند. البته فروید هنگامی که نظریه اشرا در مورد زنان ارایه کرد، بیان کرد که نسبتبه این نظریه

تردیدهایی دارد.

در هر حال چه در زنان و چه در مردان، برخورد نامناسببا این تضادها باعثبوجود آمدن وضعیتی می شود که بین دو قطب

بی بند و باري جنسی و دوري از سکسدر حرکتاست.

مرحله نهفتگی ( از سن 5 سالگی تا بلوغ)

این مرحله به دنبال دفع امیال و افکار جنسی کودكبه ضمیر ناخودآگاه آغاز می شود. با رانده شدن توهمات و هیجانات

جنسی به ناخودآگاه به کودكاجازه می دهد تا انرژیشرا براي بدستآوردن سایر مهارتهاي زندگی صرفکند. اینجا

زمانی استکه کودكمی آموزد، خود را با محیط بیرون تطبیق می دهد، با فرهنگمی شود، عقاید و ارزشهایشرا شکل

می دهد، روابط دوستانه با هم جنسانشبرقرار می کند، ورزشمی کند و ....

در مرحله نهفتگی، تعادل بین نهاد، خود و فراخود بهتر از هر زمان دیگري در زندگی برقرار می باشد و به همین دلیل

تعارضات خاصی پیشنمی آید که منجر به تثبیتو یا شکل گیري عقده ها شود.مشکلات رفتاري کودكدر این مرحله

نشان از آن دارد که او نتوانسته استمرحله نرینگی را به خوبی پشت سر بگذارد.

این مرحله، شبیه به آرامشقبل از طوفان است. طوفانی که بلوغ نام دارد که در آن لیبیدو دوباره بیدار می شود.

مرحله تناسلی (بلوغ به بعد)

در این مرحله مکان کامجویی، دستگاه تناسلی استکه در جریان بلوغ کامل شده است. تضادها در این مرحله با جامعه بیشتر

وابسته به نوع هنجارهاي جامعه است. مثلا در جامعه اي خودارضایی گناهی نابخشودنی شمرده می شود و در جامعه اي

دیگر، فعالیتی طبیعی و نرمال. در جایی به خاطر رابطه جنسی مجازاتهاي سختاعمال می شود و در جایی نداشتن این

رابطه والدین را نسبتبه سلامتفرزندشان نگران می کند. اما در هر حال، هر جامعه اي، به نحوي فعالیت جنسی در این

مرحله را پذیرفته است.

در این مرحله هیچگونه تثبیتی رخ نمی دهد. طبق نظر فروید اگر افراد در این مرحله با مشکلاتی روبرو می شوند، به خاطر

آسیبهایی استکه در سه مرحله اول تکامل روانی- جنسی داشته اند. اشخاصبا تثبیتهاي مراحل قبل پا به این مرحله می

گذارند. مثلا کسی که به خاطر تمایلشبه جنسمخالفدر این مرحله، احساسنگرانی و گناه می کند، به این دلیل استکه

در باز کردن عقده اودیپ(الکترا) ناموفق بوده است (نکته جالباین استکه در جوامعی، داشتن این احساسگناه و

اضطراب، ستوده

می شود).

***

فروید و پیروان وي، مدعی هستند که اخلاق کهن را در امور جنسی باید واژگون کرد و اخلاق جدیدي را جایگزین آن

نمود. به عقیده فروید و اتباع وي، اخلاق جنسی کهن بر اساسمحدودیتو ممنوعیتاستو آنچه ناراحتی بر سر بشر

آمده استاز ممنوعیتها و محرومیتها و ترسها و وحشتهاي ناشی از این ممنوعیتها که در ضمیر باطن بشر جایگزین گشته،

آمده است. فروید که قهرمان روانکاوي است؛ معتقد بود که تمام عناصر روان ناخودآگاه انسان از روان خودآگاه

گریخته اند و در آنجا جائی را براي خودشان تشکیل داده اند، یعنی عناصر روان ناخودآگاه ابتدا در روان خودآگاه بوده

اند، ولی این عناصر از مرزي که میان روان خودآگاه و روان ناخودآگاه وجود دارد به طور پنهان گریخته اند و به قسمت

روان ناخودآگاه رفته اند .

آنها تدریجا در آنجا دنیائی تشکیل داده اند که از روان خودآگاه بسیار مفصلتر و وسیعتر و گسترده تر است. از نظر فروید،

مخصوصا پسراندگی هاي روان (باعثاین گریز می شود). " پسراندگی ها " یعنی آنجا که غرایز و تمایلات انسان،

میل به بروز و ظهور دارند، ولی انسان مانع بروز و ظهور آنها می شود (به قول او سانسور می کند)، عادات و عرف

اجتماعی اجازه نمی دهد که قسمتی از روان خودآگاه انسان (بروز کند). مثلا انسان بر یکامري خشم گیرد (ولی نتواند

خشم خود را ارضا کند. البته بیشتر تکیه فروید روي تمایلات جنسی است: انسان از نظر جنسی تمایلی پیدا می کند ولی

شرائط و محیط اجتماعی اجازه بروز نمی دهد. چاره اي نمی بیند الا اینکه این میل و به اصطلاح این عشق را فراموشکند.

مثلا به خیابان می رود، چشمشبه یکصورت می افتد، دلشبه دنبال چشم می رود. ولی انسان حسمی کند که نمی

شود دنبالشرا گرفت، راه بسته است. چاره اي نمی بیند جز اینکه فراموشکند .

فراموشهم می کند ولی در واقع فراموشنکرده است، قضیه فراموش شدنی نیست. وقتی آن میل دید که به او اجازه

بیرون آمدن از این طرفنمی دهند، از آن دروازه دیگر که در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخودآگاه

دیگر که در روان انسان وجود دارد می گریزد و به روان ناخودآگاه می رود .

این احساسو تمایل همیشه می داند که اگر بخواهد بیرون بیاید فورا می گویند: برو گم شو! و اجازه بیرون آمدن به او

نمی دهند. اما او که نمی تواند براي همیشه (در روان ناخودآگاه) بماند. چه می کند؟ تغییر چهره و قیافه می دهد، ماسک

به چهره خودشمی زند. مثل کسی که در کشوري تحتتعقیباست، از مرزها فرار می کند و به خارج از کشور می

رود، می داند که اگر با آن چهره و قیافه و با آن شناسنامه و گذرنامه از مرز داخل شود فورا توقیفمی شود، و از طرفی

می خواهد به کشور بیاید. چه می کند؟ شناسنامه و گذرنامه اشرا عوضمی کند، ماسکمی زند و با نام دیگر از مرز

وارد می شود. فروید معتقد استکه بسیاري از تجلیات روان ناخودآگاه انسان، عناصر رانده شده از روان خودآگاه است

که ابتدا جنبه سفلی و جنبه پستو حیوانی داشته اند، بعد گریخته اند و به روان ناخودآگاه رفته اند، چاره اي ندیده اند جز

اینکه در یکلباسو با ماسکو چهره دیگري بیرون بیایند. مثلا به صورتیکخیرخواهی اخلاقی بروز می کنند. وقتی

انسان می بیند عاطفه اي در دلشبروز کرده و مثلا مدتی استاین میل در او پیدا شده که در مؤسسات نیکوکاري خدمت

کند. آن وقتبه آن اجازه بیرون آمدن می دهد، چرا؟ چون شناسنامه و گذرنامه اشعوضشده، چهره و لباسو قیافه

اشتغییر کرده است.

رشد روانی- جنسی چیست؟

بر طبق نظریه فروید، شخصیتانسانها غالباً تا سن 5 سالگی شکل میگیرد. تجربیات اولیه، نقشمهمی در رشد شخصیت

ایفاء میکند و تأثیرات آنها در رفتارهاي بعدي انسان در زندگی تداوم مییابد. نظریه رشد شخصیت فروید، یکی از

معروفترین و در عینحال بحثبرانگیزترین نظریههاست. فروید اعتقاد داشتکه شخصیتانسانها طی یکسري مراحل

بر ناحیههاي تحریکپذیر خاصی » ( id ) خود » دوران کودکی شکل میگیرد که در خلال آنها، انرژيهاي لذتجوي

به عنوان نیروي محرکی که در پشت رفتارها قرار » ( libido ) زیستمایه » متمرکز میشود. این انرژي روانی-جنسی یا

دارد، در نظر گرفته شده است.

اگر این مراحل با موفقیتتکمیل گردند، نتیجهاش شخصیت سالم خواهد بود. و چنانچه جنبههاي خاصی در مرحله مناسب

بیانجامد. تثبیت یعنی تمرکز ماندگار بر روي یکمرحله روانی-جنسی قبلی. تا « تثبیت » خود حل نشده باقی بماند، میتواند به

باقی میماند. براي نمونه، کسی که در مرحله دهانی « گرفتار » وقتی که این تعارضحل نشود، فرد در این مرحله همچنان

تثبیت شده باشد. ممکن استبیشاز حد به دیگران وابسته باشد و در جستجوي تحریک دهانی از طریق سیگار کشیدن،

نوشیدن یا خوردن برآید .

مرحله دهانی

در خلال این مرحله، تنها راه تعامل نوزاد با جهان خارج از طریق دهان استو در نتیجه واکنشمکیدن اهمیت خاصی دارد.

دهان براي خوردن، ضرورتدارد و نوزاد از تحریکدهانی از طریق فعالیتهاي ارضاءکنندهاي نظیر مکیدن و مزه کردن،

لذت میبرد. به دلیل آن که نوزاد به طور کامل به پرستارشوابسته است(کسی که به او غذا میدهد)، نوعی حساعتماد و

آسایشاز طریق این تحریکدهانی در او رشد مییابد .

تعارضاصلی در این مرحله، فرایند از شیرگرفتن است- بچه باید وابستگی کمتري به پرستارشپیدا کند. اگر تثبیتدر این

مرحله اتفاق افتد، فروید معتقد استکه فرد در آینده با مشکلاتی از قبیل وابستگی یا پرخاشگري روبرو خواهد شد. تثبیت

دهانی میتواند به مسائلی در خوردن، آشامیدن، سیگارکشیدن یا ناخن جویدن منجر شود .

مرحله مقعدي

بر کنترل حرکتهاي ادرار و دفع است. تعارضاصلی در « زیستمایه » در خلال این مرحله، به عقیده فروید تمرکز اصلی

این مرحله، آموزش آدابدستشویی رفتن است. بچه باید یاد بگیرد که نیازهاي بدنی خود را کنترل کند. رشد این کنترل به

حساستقلال و پیشرفتمیانجامد .

بنا بر گفته فروید، موفقیتدر این مرحله به رویکرد پدر و مادر در آموزشآدابدستشویی رفتن دارد. نخستین رویکرد،

مستلزم پاداشو تشویق به خاطر استفاده از دستشویی در زمان مناسباست. و دومین رویکرد، تنبیه، تمسخر یا شرمنده کردن

بچه به خاطر عدم استفاده از دستشویی است .

رشد خواهد کرد که شخصیتی مخرّب، نامرتب « شخصیتمقعدي-دفعی » ، اگر پدر و مادر رویکر خیلی ملایمی را برگزینند

و ولخرج خواهد بود. و چنانچه پدر و مادر خیلی سختگیر باشند و یا آموزشآدابدستشویی رفتن را از خیلی زود شروع

رشد خواهد کرد که شخصیتی محکم، منظم، جدي و وسواسی خواهد بود . « شخصیتمقعدي-ضبطی » ، کنند

مرحله آلتی

بر دستگاه تناسلی است. بچهها تفاوت بین زن و مرد را کشفمیکنند. فروید « زیستمایه » در این مرحله، تمرکز اصلی

به تشریح این « عقده ادُیپ » . عقیده داشتکه پسرها شروع به در نظر گرفتن پدر به عنوان رقیبی براي عاطفه مادر میکنند

احساسیعنی در اختیار داشتن مادر و تمایل به جایگزینی پدر میپردازد. از طرفدیگر، بچه میترسد که به خاطر این

مینامد . « اضطراب اختگی » احساسمورد تنبیه پدر قرار گیرد. ترسی که فروید آن را

براي تشریح احساسات مشابه در دختران جوان استفاده شده است .فروید این تجربه در دختران را « عقده الکترا » از عبارت

مینامد . « غبطه قضیب »

نهایتاً بچه با پدر یا مادر همجنسخود (پسر با پدر، دختر با مادر) به شناخت جنسی بیشتري دستمییابد. در مورد دختران،

فروید عقیده داشتکه غبطه قضیب هیچگاه به طور کامل از بین نمیرود و تمامی زنان تا حدي در این مرحله تثبیت شده

باقی میمانند. روانشناسانی چون خانم کارن هورناي این نظریه را رد کرده و آن را نادقیق و براي زنان تحقیرآمیز دانستهاند.

خانم هورناي در مقابل ادعا کرده استکه مردان به دلیل این که نمیتوانند موجود دیگري را به دنیا آورند با احساس

حقارت و نقصدستو پنجه نرم میکنند .

دوره نهفتگی

در این دوره » ( superego ) فراخود » و» ( ego ) خود » سرکوب شدهاند. رشد « زیستمایه » در این دوره، علائق

آرامشدخالتدارد. این مرحله حدوداً زمانی آغاز میشود که کودكوارد مدرسه میشود و توجه بیشتري به روابط با

همسن و سالان و بازيها و ... پیدا میکند .

دوره نهفتگی، زمان کشفکردن استکه در آن، انرژي جنسی هنوز وجود دارد اما به ناحیههاي دیگري نظیر تعاملات

اجتماعی منحرف شده است. این مرحله در رشد مهارتهاي اجتماعی و ارتباطی و اعتماد به نفساهمیت دارد .

مرحله تناسلی

در آخرین مرحله از رشد روانی-جنسی، میل جنسی شدیدي به جنسمخالفبه وجود میآید. در حالی که در مراحل قبلی،

تمرکز صرفاً بر روي نیازهاي فردي بود، در این مرحله توجه به خوشبختی دیگران رشد مییابد. اگر سایر مراحل با موفقیت

تکمیل شده باشند، اکنون فرد باید متعادل، صمیمی، مهربان و نوع دوستباشد. هدفاین مرحله، برقراري تعادل بین

جنبههاي مختلفزندگی است .

ارزیابی نظریه رشد روانی-جنسی فروید

این نظریه تقریبا بًه طور کامل بر روي رشد مردان متمرکز استو توجه کمی به رشد روانی-جنسی زنان ·

دارد .

قابل سنجشو اندازهگیري نیستند « زیستمایه » آزمایشعلمی نظریه فروید دشوار است. مفاهیمی چون ·

و در نتیجه نمیتوان آنها را آزمود. تحقیقات به عمل آمده، تا حد زیادي بیاعتباري نظریه فروید را

نشان دادهاند .

پیشبینیهاي آینده خیلی مبهم هستند. چگونه میتوان دانستکه یک رفتار فعلی مشخصا بًه دلیل یک ·

تجربه در دوران کودکی میباشد؟ فاصله زمانی بین علّت و اثر آنقدر زیاد استکه به سختی میتوان

رابطهاي را بین دو متغیر در نظر گرفت .

نظریه فروید بر پایه مطالعات موردي و نه پژوهشهاي تجربی است .همچنین، فروید نظریه خود را برپایه ·

جمعی از بیماران بالغ خود بنا نهاده است، نه بر روي مشاهده واقعی و مطالعه کودکان .

.ایده موجود در وراي آموزشجنسی، بیشاز هر نیروي سکولار دیگري درآمریکا، قصد نابودي تعالیم اخلاقی انجیل را

دارد. اولین نظریه براي حمله به اخلاق جنسی سنتی،دیدگاه هاي زیگموند فروید مبنی بر آن بود که سرکوب جنسی باعث

روان نژندي می شود.اگر سرکوب جنسی اختلال روانی ایجاد کند،البته علاج آن آزادي جنسی خواهد بود.این روشدرمانی

مورد توصیه فروید نبود،اما ایده هاي فروید تاثیري چنان عمیق بر فرهنگآمریکایی گذاشتند که خیلی زود لباسهاي زنان

ازلباسهاي پوشیده سال هاي 1900 با گذست تنها بیست سال، تبدیل به لباسهایی نامناسب شدند. فروید براي ساکنان

دهکده گرینویچ وروشنفکران، زمینه مساعدي را فراهم کرد.او توجیهی علمی براي بی بندوباري جنسی وبی اعتنایی به

اخلاق جنسی ایجاد نمود. دومین ایده اصلی را مارگارتسنگر ابراز نمود،که یکجامعه شناسو مدافع روابط آزاد بود؛

کسی که نبرد براي پیشبرد شیوه هاي ضد بارداري وسقط جنین را، با هدفرهاسازي زنان از بارحاملگی هاي ناخواسته

آغازکرد .بعدها سنگر،دیدگاه هاي طرفداران اصلاح نژادي را اتخاذ کرد،آن ها معتقد بودند فقط""افراد شایسته"" باید

تشویق به بچه داشتن شوند و""افراد ناشایست""باید از آن خودداري کنند.بنابراین آموزشجنسی، بخشاجتناب ناپذیر

جنبشکنترل زادوولد سنگر شد.در نتیجه، موسسه پلانید پرنتهود ،که اوآن راتاسیسکرد،پیشگام دفاع ازآموزشجامع

جنسی در مدارسگردید. در 1953 ، لنالوین ، سردبیر روزنامه پلانید پرنتهود نوشت]: هدفما] این استکه به عنوان

مربیان و والدین آماده کمکبه جوانان باشیم تا آنان قبل از ازدواج رضایت جنسی داشته باشند.ما با تایید سکسقبل

ازازدواج، احساس ترسوگناه جوانان را از بین می بریم...ماباید آماده باشیم تا براي پسران ودختران جوان بهترین شیوه هاي

ضد بارداري موجود رافراهم کنیم، طوري که آن ها روشهاي لازم براي دستیابی به رضایتمندي جنسی را بدون نگرانی از

احتمال حاملگی در اختیار داشته باشند. سومین بخشنظریاتزیان آور را،سکسولوژیستی به نام آلفرد.سی.کنزي

،رئیس""موسسه پژوهشسکسدانشگاه ایندیانا"" ارائه کرد که بنیاد راکفلر سرمایه گذاراصلی آن بود. گزارشمعروف

دکتر کنزي با عنوان ""رفتار جنسی در انسان مذکر""درسال 1958 منتشر شد،واین دیدگاه را انعکاسمی داد که موجودات

انسانی از ابتداي تولد،تمایلات جنسی دارند.داده هاي 317 کودكوپسر جوان به طور فرعی منبع علمی ایده او را فراهم

کرد.در حقیقتاین داده ها از طریق فردي پدوفیلی به دستآمده بود که با تحریکو آزار کودکان وپسران، نتایج آزمایش

هاي جنایتکارانه اشراثبتمی کرد.همه ي اینها را سال ها بعد دکتر جودیت رایزمن فاشکرد وکنزي را متهم به همدستی

در سوء استفاده جنسی از کودکان نمود. چهارمین دیدگاه توسط دکتر ماري کالدرون ، مدیر پیشین بخشپزشکی پلانید

پرنتهود مطرح شد .او وهمکاران انسان گرایش، سیکوسرا در موسسه کنزي با هدفویژه آموزشدیدگاه هاي جنسی

کنزي،به نام آموزشهاي جنسی راه اندازي کردند.دکتر کالدرون آموزشجنسی را تبدیل به چیزي کرد که در حال حاضر

در مدارس آمریکا تدریسمی شود. سیکوسبیشتر مطالبدرسی کنونی مدارسدولتی را تهیه می کند .پنجمین نظریه

انقلابی از"" مانیفیست انسان گرایی دو "" ( 1937 )ناشی می شد که دیدگاه هاي مذهب سنتی را با توجه به رفتارهاي جنسی

به چالشمی کشید ومدعی آزادي مطلق جنسی بین افراد بالغ تحتعنوان استاندارد جدید اخلاقی براي تمایلات جنسی بود.

این مانیفیست را تعداد زیادي اساتید دانشگاهی شامل دکتر لستر.اي. کیر کندال ،رئیس سیکوس، و دکتر آلن.سی. گات

ماچر ،نماینده پلانید پرنتهود امضا کرده بودند . .در 1976 دکتر کیر کندال،""قانون جدیدحقوق ووظایفجنسی""را

منتشر کرد که توسط 37 نویسنده و سکسولوژیستبرجسته امضا شده بود.در این کتابآمده است:""مانیفیستانسان گرایی

دو،شامل بحثکوتاهی درخصوصمسایل جنسی است.تصور ما این بود که می تواند بیانیه جزیی مفیدي در این باره

باشد."" از بطن این مدیریتواحد در سازمان هاي انسان گراي آموزشجنسی ، مفاد درسی برنامه هاي آموزشی مدارس

آمریکا بیرون می آید ونتیجه ي آن شیوع سکسقبل از ازدواج بین دانشآموزان استکه منجر به حاملگی هاي ناخواسته

،بیماري هاي جنسی ، سوءاستفاده هاي فیزیکی وحتی قتل شریکجنسی،افزایشانحرافجنسی، زندگی کودکان بدون پدر

و در فقر ،آشفتگی عاطفی ،اعتیاد به مواد مخدر،افسردگی وازدیاد پورنوگرافی گردیده است.به عبارتدیگر ،سکسپیشاز

ازدواج،بیشاز هر عامل دیگري سببآسیبها ومشکلاتاجتماعی شده وبه خاطر تمام آن ها باید برنامه هاي کنونی

آموزشجنسی را مقصر دانست. راه حل چیست؟ به اعتقاد سکسولوژیستها،ما کم و زیاد به سکسنیاز داریم.و بنابراین

سیاستگذاران تصمیم گرفته اند با تزریق بودجه دولتفدرال در برنامه هاي آموزشجنسی مدارس، به ما کمککنند. پیامد

این کار آن استکه آموزش جنسی تحریککننده تر و ارزشهاي سنتی انزجار آورتر و کفر آمیز تر شده اند. درحال

حاضرتنها راه حل والدین،استفاده از آموزشخانگی یا مدارسخصوصی است.این تنها روشی استکه آن ها می توانند از

طریق آن معصومیتکودکان خود راحفظ کنند. درسال 1999 ،سیکوس در یکنظر سنجی از خوانندگان خود خواست

افرادي را نام ببرند که بیشترین تاثیر روي مباحثمربوط به جنسیت را داشته اند.نخستین 10 نفري را که از میان 100

نفرانتخاب شدنداین ها بودند:ژودي بلوم ،ماري کالدرون،الن دي جنرز ،ژاکلین الدرز ،هیو هفنر ،آنیتاهیل ،مجیکجانسون

،مدونا،گلوریااستینم و روث وستهایمر ؛همه از آمریکا

تئوري به فاکتورهاي روانی در انحرافات جنسی می پردازد. نخستین کسی که به این امر پرداختو روانشناسی را در

است. او اعتقاد داشت که کودكدر « زیگموند فروید » استخدام مسائل جنسی در آورد روانشناسمشهور اتریشی

صورترشد طبیعی ار چند مرحله جنسی عبور می کند. این دوره ها عبارتند از؛

-1 دهانی: این مرحله از بدو تولد شروع می شود. کودكدر این دوران از طریق دهان کسب لذت میکند. او با قرار

دادن پستان مادر ، انگشتو چیز هاي دیگردر در دهان به لذتجنسی می رسد. اما بزودي مادر یا شخصی که تربیت

کودكرا بعهده دارد او را از این کار منع می کند لذا کودكدچار یاسو سرخوردگی و حسادت می گردد. بر اساس

نظریه فروید اوج لذتجنسی کودكدر این مرحله مکیدن پستان مادر بوسیله کودكاست. او با لذت جنسی به این کار

ادامه می دهد. مرحله دهانی از بدو تولد تا یکسالگی یا یکسال و نیم طول می کشد.

-2 مقعدي: فروید معتقد استکودكبعد از این، وارد مرحله لذت از طریق مقعد می شود. کودكبا رسیدن به سن

نزدیکبه دو سال براي دفع مدفوع به توالتمی رود و از این مرحله نقطعه لذت جنسی تغییر کرده و به مقعد منتقل می

شود. او از دفع مدفوع لذت می برد. در این مرحله مابین تمایلات کودكو تقاضاي والدین و همچنین توانایی او

تضادهایی بروز می کند. کودكاین تضاد را از دو راه می تواند حل کند. الف) با جنگیدن و ابراز تنفر به شکل ریزش

مدفوع پیشاز رفتن به توالت یا دقیقا در همان توالت. اگر والدین در برخورد با کودكسستو بی اراده باشند در برابر

1 نام « شخصیتمقعدي دفعی » تمایلات او انعطافغیر ضروري نشان دهند کودكداراي شخصیتی می شود که او آن را

نهاده است. در این صورت کودكداراي شخصیتآشفته، بی نظم، بی پروا و بی حیا و به امور، بی توجه و بی اعتنا

خواهد بود.

ب)کنار آمدن با وضعیت به شکل صلح آمیز، در این شکل از مبارزه کودكاز انجام بموقع دفع مدفوع امتناع می کند

2 در می آید. کودکی که داراي چنین شخصیتی استفردي است « شخصیتمقعدي خوددار » وشخصیتاو به صورت

پاکیزه، دقیق، منظم،مراقب، خسیسو جمع کن. این دوره که از یکتا یکسال و نیمی آغاز می شود تا دو سالگی ادامه

دارد.

-3 آلتی: در این مرحله مرکز لذتجنسی کودكاز مقعد به آلت جنسی او منتقل می شود. به همین جهت او بیشاز پیش

به آلت خود و دیگران توجه دارد. فروید معتقد استبه همان دلیل بالا کودكدچار عقده اودیپوس – در پسران – و الکترا

– در دختران – می شود. لذا بطور ناخودآگاه به جنسمخالفوالدین خود روي می آورد واز همجنس، گریزان می شود.

مثلا پسران خواهان رابطه جنسی با مادران خود، جبهه گیري در برابر پدران و دختران متمایل به برقراري رابطه جنسی با

پدران خود و در رقابتبا مادران هستند. این روانکاو اتریشی معتقد استپسر که به مادر خود عشق می ورزد پدر را سد راه

وصال خود می بیند و به همین جهتبا او از در ضدیتبر می آید. پدر هم از آن سو با احساسترساز این رقیب، بر او

سختگیري می کند. کودكهمواره نگران استکه آلتتناسلی وي بوسیله پدرشقطع شود.

نگرانی ناشی از اختگی سببنزدیکی و توجه پسر به مادر خود می شود. او می خواهد مادر خود را به تصرفخود در آورد

اما می بیند که این امکان پذیر نیست زیرا پدرشمالکاوست. او سعی می کند با هویت گرفتن از پدر خود به وصال مادر

برسد. این روانشاساتریشی زناي با محارم را بدینگونه توجیه می کند. در مورد عقده الکترا زیگموند فروید معتقد استاین

کمپلکساز زمانی شروع می شود که او هنوز دختر بچه اي بیشنیستو متوجه می شود که نه تنها خود بلکه تمام زنان فاقد

آلت رجولیتهستند. عشقی که دختر نسبتبه پدر دارد اروتیکو توام با غبطه است ضمن اینکه در آزروي این استکه

کاشآلتپدر متعلق به او بود. دختر شروع می کند به متهم کردن مادر مبنی بر اینکه این بی آلتی و اختگی تقصیر اوستو

در مقابل او جبهه گیري می کند. در حقیقتاو دچار رشکو حسد ناشی از فقدان آلت رجولیتمی شود. عقده اودیپوس

در پسر و الکترا در دختر موجبمی شود که پسر براي جذب مادر به هویت جنسی پدر روي اورد و دختر به هویت جنسی

مادر. کودكدر دوره سوم داراي شخصیتبی پروا، مطمئن ازخود، خود پرست،خود بین و مغرور است. فروید معتقد است

اگر کودكنتواند این مسئله را حل کند نمی تواند به عشق برسد او ریشه همجنسبازي را در این عجز و ناتوانی می بیند.

یکی از پیروان زیگموند فروید بنام شواترز 3 معتقد استکه کشمکشناشی از هراساخته شدن که موجببروز عقده

اودیپوسدر پسر می شود مدت زیادي طول نمی کشد و پسر آن را حل می کند ولی اگر از حل آن عاجز بماند ممکن است

این امر موجببروز حستنفر دائمی نسبتبه زنان گردد. البته وجود چنین حسی در مردان خصوصا آنان که پرخاشگر و

عاصی هستند بستر مناستی را فراهم می آورد تا زنان را مورد تهاجم فیزیکی یا جنسی قرار دهند.

نقد نظریه:

اساسنظریه فروید بر اصالت لذت نهاده شده است. کودكاز بدو تولد به دنبال لذت استو این کار را از بدن مادر خود

اگر چه از طریق دهان ،شروع می کند. البته او بعدها با موانعی برخورد می کند و به تدریج در می یابد که در جهان خارج

واقعیتهایی شامل پدر، سنن و آداب و رسوم و قبح و زشتی وجود دارد و او باید خود را با آنها وفق دهد. تئوري فروید

تحتتاثیر شرایط فکري قرن نوزدهم اروپا که بشدت روشنفکرانه، مادیگرا و لذت طلببود می باشد. از طرفی علوم

انسانی نیز در مراحل اولیه خود و منکوب نظراتدانشهایی چون فیزیکو زیست شناسی بخصوصنظریه داروین قرار

داشت. مشتاقان شنیدن حرفهاي غیر مذهبی و حتی ضد مذهبی و ركگویی جنسی و جنسیتگرایی زیاد بودند.

با این حال در همان زمان هم بودند کسانی که با افراط در این امر مخالفتمی کردند. یکی از این افراد روانشناسمشهور

» 4 استکه از قضا هم عصر فروید هم می باشد که با هم مدتی محشور بودند. فروید « کارل گوستاو یونگ » سویسی

ان را در قالبهاي مختلفریختکه می تواند کاریردهاي « یونگ » 5 را تماما در قالب جنسی درآورده حال آنکه « لیبیدو

درکودکان 3 تا 5 « لیبیدو » وسیعی داشته باشد. یونگبراي کودکان خردسال انگیزه جنسی قائل نیست. او معتقد استکه

ساله صرفتغذیه و رشد جسمی کودكمی شود نه امور جنسی زیراآنها اساسا انگیزه جنسی ندارند در حقیقتدر سنین

پیشجنسی قرار دارند.

دیگر انتقاد کارل گوستاو یونگبه زیگموند فروید عقده اودیپوساستکه او آن را از اساسرد کرده و معتقد است

دلبستگی کودكبه مادر براساسنیاز او به مادرشاستنه نیاز و انگیزه جنسی. مادر براي او مولد غذا استنه منبع لذت

جنسی. عقده هاي الکترا و اودیپوسدر روانشناسی یونگجایی ندارند. او لیبیدو را انرژي حیاتی تعمیم یافته می دانست که

فقط بخشی از فعالیتآن به امور جنسی تعلق دارد حال آنکه فروید نقشآن را تماما جنسی می داند. کودكکه تا 5

سالگی هم هنوز فاقد انگیزه جنسی به مفهوم بزرگسالی آن است، یقینا در سنین پاینتر نیز آن را فاقد استو رابطه او با مادر

در پسران و رابطه دختر با پدر بر اساسنیاز هاي غیر جنسی از جمله تغذیه، عاطفی و .. نهفته است.

استکه او هم اتفاقا در ابتدا با فروید همکار و هم عقیده بود اما بعد ها از او « آلفرد آدلر » ، یکی دیگر از مخالفان فروید

جدا شد و مکتب روانشناسی اجتماعی را تدوین کرد. آدلر از اینکه همکار سابق او فروید نقشاجتماعی را در تکوین

شخصیتفرد نا دیده انگاشته استمعترضاست. از نظر آدلر یکفرد تحتتاثیر عوامل اجتماعی زیادي بعد از تولد قرار

دارد که شخصیت او بواسطه آنها شکل می گیرد. این روانشناسمعتقد استفروید به مسائل جنسی بیشاز حد بها داده

استحال آنکه « غریزه جنسی » است حال انکه عوامل غیر جنسی نقشبرجسته تر دارند. از نظر فروید پایه انگیزشانسان

آدلر با این امر شدیدا مخالفاست. گذشته شخصاز نظر فروید عامل مهم در رفتار هاي فرد است حال آن که آدلر آینده

را فاکتور مهم در رفتار فرد است، آروزها و ایده ال هاي فرد او به سمتوسویی سوق می دهد که رفتار او را شکل می

دهد. البته آدلر تقشزمان کودکی را در تکوین شخصیتمنکر نیستاما او مانند فروید براي آن نقشی کلیدي قائل نمی

شود بلکه یکاحساسحقارتدر وجود هر شخصموجبمی شود او به تلاشدر جهت رفع این ضعفبراید. مثلا

شخصی که از کوتاهی قد رنج می برد و از این بابتدچار حقارت می گردد دستبه تلاشمی زند تا این ضعفرا از راه

دیگري جبران کند. براي رشد و شکل گیري شخصیت چنین فردي تمایل جنسی یا نقشی ندارد یا بسیار کم رنگاست.

آدلر معتقد استنخستین تجربه اجتماعی کودكاز رابطه کودكبا مادرششروع می شود که از روز نخستین آغاز می

شود اما این ارتباط جنسی نیست. با چنین بینشی او بیان می دارد که هدفانسانها برتري جستن از یکدیگر استنه کام

گیري جنسی و رسیدن به حداکثر لذت جنسی. براي پیشی گرفتن از یکدیگراز ابزارهاي گوناگونی استفاده می کنند و

رفتار هاي متفاوتی نشان می دهند.

اگر تئوري آدلر صحیح باشد انگیزه بسیاري از تجاوزات جنسی به کودكیا برزگسال چیز دیگري غیر از کامیابی جنسی

خواهد بود. البته به نظر من فقط بخشبسیار کوچکی از تجاوزاتجنسی انگیزه غیر جنسی دارد. چه کسی می تواند

انبوهی از تجاوزات به عنفکه در خیابانها یا مراکز فساد رخ می دهد را با انگیزه هاي غیر جنسی توجیه کند حال آنکه

مجرم و قربانی همدیگر را نمی شناخته اند.

فروید و پیروانشزنی را که پرخاشگري می کند و رفتاري شبیه به مردان داشته باشد را به این دلیل پرخاشگر می دانند که

او نسبتبه اختگی یا در حقیقتنداشتن آلتتناسلی به مانند مردان، دچار عقده شده است لذا دستبه چنین حرکاتی می

زند 7 اما آدلر آن را ناشی از عصیان نسبت به نقشقالبی که زمانه براي او ایجاد کرده استمی داند. زن پرخاشگر براي

خروج از نقشقالبی و تحمیلی خود به پرخاشگري روي می آورد. لذا براي از بین بردن این روحیه و حالتدر زن باید

نقشجدید و مورد دلخواه به او داد تا آرام بگیرد.

در جواب او باید گفتامروز که زنان در غرب به بسیاري از آزادي هاي مورد نظر رسیده اند چرا پرخاشگري و در

گیریهاي خانوادگی افزایشیافته استو زنان غربی بمانند مردان کو

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: